منطقه خليج فارس طي سال‏هاي طولاني، محل حضور بيگانگان استعمارگر بود و در اين ميان، انگلستان به عنوان استعمار پير، در طول قرن‏هاي متمادي، منطقه خليج فارس را محل تاخت و تاز خود قرار داده بود. وقوع جنگ جهاني دوم، تغيير و تحول در عرصه روابط بين‏الملل، شكل‏گيري قدرت‏هاي جديد سياسي، اعتراضات جهاني به مقوله استعمار علني و اوج‏گيري قيام‏هاي استقلال طلبانه باعث شد تا انگلستان به استعمار و حضور علني در مناطق جهان پايان دهد. در اين ميان، انگلستان ضمن به جا گذاشتن جاي پا در اين مناطق، به آنها خودمختاري و سپس استقلال اعطا مي‏كرد. اين امر در خليج فارس به صورتي ديگر جلوه نمود. از يك طرف امريكا جاي‏گزين انگلستان شده بود و از سوي ديگر، بحرين به تحريك انگلستان، عَلَم استقلال و جدايى از ايران برافراشته بود. در اين زمان، استراتژي ايران بر مذاكره پيرامون جزاير سه‏گانه ابوموسي، تنب كوچك و تنب بزرگ قرار گرفته بود و پيشنهادات مختلف ديگر از جمله غيرنظامي كردن جزاير و يا اجاره طولاني مدت آنها، مورد بررسي قرار مي‏گرفت. در اين بين، انگلستان طي برنامه‏اي خروج از خليج فارس را در 22 نوامبر 1971م عملي كرد و مشكلات مرزي و از جمله اختلافات ايران و اعراب را باقي گذاشت. يكي از نتايج برنامه‏ريزهاي انگلستان، دخالت سازمان ملل و همه‏پرسي مردم بحرين براي استقلال در 15 اوت 1971م، بود كه در نهايتْ به استقلال و جدايي بحرين از ايران منجر شد.